گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
حماسه حسینی
جلد سوم
اما وظيفه ما


ررراين وظيفه در دو قسمت بايد بيان شود : وظيفه علما و وظيفه عامه و توده‏
مردم ، و به زبان مردم اين عصر و بلكه برای مردم اين عصر : رسالت علماء
( خواص ) و رسالت توده ( عوام ) . معمولا علما اين انحرافات را به گردن‏
توده و عامه مردم می‏گذارند و تقصير عوامی و جهالت مردم می‏دانند ، و مردم‏
عوام متقابلا می‏گويند تقصير علما است كه نمی گويند ، زيرا : " ماهی از
سرگنده گردد نی زدم " .
ولی حقيقت اينست كه در اين جريان هم خواص مسؤولند و هم عوام ، هم‏
علما مسؤولند و هم توده ، اين ماهی ، هم از سرگنده گرديده و هم از دم ،
سر و دم مشتركا مسؤول اين گنديدن هستند .
در حقيقت قبل از آنكه وظيفه خواص و وظيفه عوام بيان شود بايد معلوم‏
شود كه تقصير از كی بوده است . چون اينكه وظيفه الان متوجه كيست يك‏
مطلب است ، و تقصير از كی بوده مطلب ديگر است . چنانكه گفتيم در
تقصير هر دو شركت داشته‏اند و اين ماهی ، هم از سرگنده گرديده است و هم‏
از دم . و از لحاظ وظيفه نيز بيان خواهيم كرد كه هر دو طبقه مسؤولند ، نه‏
گناه ، گناه يك طبقه است و نه وظيفه فعلی وظيفه يك طبقه بالخصوص است‏
.
قبل از اينكه بيان وظيفه بشود ، برای درك اهميت اين وظيفه بايد
خطرات تحريف بيان شود .
به طور كلی هر چيزی آفتی دارد ، از جماد ، نبات ، حيوان و
انسان . مثلا موريانه آفت كتاب يا چوب است ، كرم خاردار و سن و ملخ‏
آفت گياه است و بعضی ميكروبها آفت حيوانها يا انسانها است ، خود دين‏
نيز آفتی دارد . پيغمبر اكرم فرمود : « آفه الدين ثلاثه : فقيه فاجر ، و
امام جائر ، و مجتهد جاهل » ( 1 ) .
بديهی است كه آفت هر چيزی يك شی‏ء خاص است متناسب با خود او .
هرگز كردم خاردار آفت دين نيست ، و سن و ملخ هم هرگز دين را نمی خورد ،
خوره و سرطان نيز آنرا از ميان نمی‏برد .
تحريف و قلب و بدعت ، آفت بزرگ دين است ( 2 ) . تحريف ، چهره و
سيما را عوض می‏كند ، خاصيت اصلی را از ميان می‏برد ، بجای هدايت ،
ضلالت می‏آورد و بجای تشويق به سوی عمل صالح ، مشوق معصيت و گناه می‏شود و
به جای فلاح ، شقاوت می‏آورد . تحريف ، از پشت خنجر زدن است ، ضربت‏
غير مستقيم است كه از ضربت مستقيم خطرناكتر است . يهوديان كه قهرمان‏
تحريف در تاريخ جهان‏اند هميشه ضربتهای خود را از طريق غير مستقيم وارد
كرده‏اند . علی ( ع ) را دوستانه و از طريق تحريف ، بهتر و بيشتر می‏شود
خراب كرد تا به صورت دشمنانه . قطعا ضرباتی كه از طرف دوستان جاهل علی‏
بر علی وارد شده ، از ضربات دشمنانش كاری‏تر و براتر بوده است
تحريف ، مبارزه بدون عكس العمل است . تحريف ، مبارزه است با
استفاده از نيروی خود موضوع .
تحريف سبب می‏شود كه سيمای شخص بكلی عوض شود ، مثلا علی ( ع ) به‏
صورت يك پهلوان مهيب بدقيافه سبيل از بناگوش در رفته تجسم پيدا كند ،
به صورتی درآيد كه هرگز نتوان باور كرد كه اين همان مرد محراب ، خطابه ،
حكمت ، قضا و زهد و تقوا و خوف از خدا است .
تحريف است كه امام سجاد را در ميان ما به نام امام بيمار معروف كرده‏
است . تنها در ميان فارسی زبانان اين نام به آن حضرت داده شده و كار به‏
جايی رسيده كه وقتی می‏خواهيم بگوئيم فلانی خود را به ضعف و زبونی زده ،
می‏گوئيم خود را امام زين العابدين بيمار كرده است ، در صورتی كه اين‏
شهرت فقط بدان جهت است كه امام در ايام حادثه عاشورا مريض بوده‏اند نه‏
اينكه در همه عمر تب لازم داشته و عصا به دست و كمر خم راه می‏رفته‏اند .
مرحوم آيتی در سخنرانی " راه و رسم تبليغ " كه در انجمن ماهانه دينی‏
ايراد كرد و چاپ شد ( جلد 2 صفحه 160 ) همين موضوع را عنوان كرد و گفت‏
: " چندی پيش شخصی در مجله اطلاعات از وضع دولت و كارمندان دولت‏
انتقاد كرده بود كه غالبا متصديان امر يا بی عرضه و نالايقند و يا خائن و
ناپاك ، در صورتی كه ما نيازمند افرادی هستيم كه هم با عرضه باشند و هم‏
پاك . مطلب را به اين صورت بيان كرده بود : " اكثر رجال و مأمورين ما
يا شمرند يا امام زين العابدين بيمار ، در صورتی كه كشور اكنون بيش از
هر موقع ديگر به حضرت عباس نيازمند است ، يعنی افرادی كه هم
پاك باشند و هم كاربر " . يعنی شمر كاربر بود و ناپاك . امام زين‏
العابدين پاك بود ولی كاربر نبود ، حضرت عباس خوب بود كه هم پاك بود
و هم كاربر ( 1 ) .
اينكه می‏گويند عارفا بحقه ، معرفت امام لازم است ، برای اينست كه‏
فلسفه امامت ، پيشوايی و نمونه بودن و سرمشق بودن است . امام ، انسان‏
مافوق است نه مافوق انسان ، و به همين دليل می‏تواند سرمشق بشود ، اگر
مافوق انسان می‏بود ، به هيچ وجه سرمشق نبود . لهذا به هر نسبت كه ما
شخصيتها و حادثه‏ها را جنبه اعجاز آميز و مافوق انسانی بدهيم ، از مكتب‏
بودن و از رهبر بودن خارج كرده‏ايم . برای سرمشق شدن و نمونه بودن ، اطلاع‏
صحيح لازم است ، اما اطلاعات غلط و تحريف شده نتيجه معكوس می‏دهد و به‏
هيچ وجه الهام بخش نيكيها و محرك تاريخ در جهت صحيح نخواهد بود ، بلكه‏
اساسا نيرو نخواهد بود . نتيجه امام زين العابدين بيمار اينست كه امروز
هر كس بيشتر آه بكشد و بنالد ، مردم او را تقديس كنند كه آقا شبيه امام‏
بيمارند .
تا اينجا خطر تحريف معلوم شد .
اكنون ببينيم مقصر كيست ؟ هم خواص يعنی علما مقصرند
و هم عوام يعنی غير علما . اما علما از آن نظر كه در دوران شريعت ختميه‏
آنها هستند كه هم بايد مانع تحريف و هم رافع و زائل كننده تحريف باشند:
« اذا ظهرت البدع فعلی العالم ان يظهر علمه و الا فعليه لعنه الله » .
ايضا در حديث كافی است : « و ان لنا فی كل خلف عدولا ينفون عنا تحريف‏
الغالين و انتحال المبطلين » .
اولين وظيفه علما اينست كه با نقاط ضعف مردم مبارزه كنند نه آنكه از
آنها استفاده كنند . مثلا در جريان مجالس عزاداری و وعظ و خطابه ، امروز
دو نقطه ضعف در مردم هست ، يكی از اينكه علاقه شديد دارند كه در مجالس‏
، اجتماع و ازدحام زياد شود ، ديگر اينكه می‏خواهند از لحاظ گريه ، مجلس‏
بگيرد و شور بپا شود و كربلا شود . اينجا است كه يك خطيب ، سر دو راهی‏
قرار می‏گيرد : ازدحام را زياد كند و مجلس را كربلا كند ، يا حقايق را
بگويد كه احيانا نه ازدحام می‏شود و نه شور و واويلا .
علما بايد با عوامل پيدايش تحريفات مبارزه كنند ، جلو تبليغات‏
دشمنان را بگيرند ، دست دشمنان را كوتاه كنند ، با اسطوره سازی‏ها مبارزه‏
كنند . مثلا كتاب " لؤلؤ و مرجان " حاجی نوری يك نوع قيام به وظيفه به‏
نحو شايسته است كه اين مرد بزرگ كرده است و ما امروز از نتيجه كار اين‏
مرد بزرگ استفاده می‏كنيم . علما بايد فضائح و رسوائی دروغگويان را ظاهر
كنند . ( لهذا می‏گويند از موارد جواز غيبت ، " جرح " راوی حديث است‏
. ) علما بايد متن واقعی احاديث معتبر ، سيمای واقعی شخصيتهای بزرگ ،
متن واقعی حوادث تاريخی را در اختيار مردم بگذارند و به دروغ بودن‏
دروغها اشاره و تصريح كنند
نگاهی به زبان حال‏های امروز كافی است كه بفهميم چقدر شخصيتها تحريف‏
شده‏اند . بعضی زبان حال‏ها است كه واقعا آينه شخصيت امام است ، مثل‏
اشعار " اقبال لاهوری " و بعضی اشعار بر " حجة الاسلام تبريزی " ولی‏
بعضی زبان حال‏ها است كه تحريف شخصيت است ، مثل : افسوس كه مادری‏
ندارم . . . ای خاك كربلا تو به من مادری نما . . .
اينها نه تنها زبان حال امام حسين با آن شخصيت عظيم و بی‏نظير نيست ،
اساسا زبان حال يك مرد پنجاه و هفت ساله نيست كه در اين سن دنبال‏
آغوش مادر بگردد . اين سن ، سنی است كه بر عكس ، مادر به فرزند پناه‏
می‏برد . امام حسين از مادر ياد كرده است اما به صورت حماسه و افتخار :
« انا ابن علی الطهر من آل هاشم . . . و فاطم امی . . . يأبی الله ذلك‏
لنا و رسوله و حجور طابت و طهرت و نفوس ابيه و انوف حميه » - و امثال‏
اينها